سلام این قسمت هم رسید بلی بلی یک خبر ناراحت کننده بر دوش میکشم
این قسمت. قسمت آخرررررر سلام یسنا هستتتتتتتتتتتت
میدونم الان منو میکشین ولی ناراحت نباشید این فصل اولش بود. فصل دومش رو قراره بعد عید بزارم:))
یعنی داستان سلام یسنا فعلا ادامه دارد دیگه نمیخوام بیش از این فصل دوم رو براتون آشنا بکنم-_-
خب اینکه این قسمت خیلی طولانیه و جذاب و هیجانی و چند راز عجیب و مهم توش آشکار میشند.
خب دیگه من که عزاداری رو برگزار کردم کیا شرکت میکنن؟ چون تا عید دیه سلام یسنا نیس؟
شوما شرکت میکنی؟ اونیکی چی؟ تو چی؟ هان؟
خب دیگه برید و از این قسمت آخر این داستان لذت ببرید دیه وقتتونو نمیگیرم یادتون باشه این قسمت خیلیییی هیجانیه پس همین حالا برو داستانو بخون وگرنه ضرر میکنی آخه نمیدونی چقدر این قسمت جذابه
خلاصه اینکه برید ادامه :))
خب سلام بر همگی اول اینکه بگم روز پدر مبارکـ
یه متن ناقابل از طرف خودم به پدر عزیزم و همه پدرای خوب دنیا:
پدر عزیزتر از جانم، فرا رسیدن روز خوش یمن و مبارک پدر را تبریک میگویم و امیدوارم سایه مهر و محبت تو پیوسته بر سرم باشد و همیشه در پناه خداوند منان در کنار هم باشیم. زیبایی عشق، پاکی صداقت، اوج مهربانی و نهایت آرامش همه در کنار تو برایمان معنی پیدا کرده است. روز پدر مبارک پدر فداکارم
روزت مبارک❤
خب اینم متنه . خوب بود؟ همهههه پدرای دنیا زنده باشند:)) و اینکه. اینم تصاویری از تبریک روز پدر:
شرمنده خب چیز بهتری پیدا نکردم بزارم
و اینکه برای خوندن اطلاعاتی درمورد حیواناتی زیبا (نوشته توسط خود خودم(مث همیشه-_-)) به ادامه مطلب برید-------->
خب خب در این مدت که قسمت جدید داستان سلام یسنارو نزاشتم اتفاقات بسیاااری افتاد. اتفاقاتی که اگه بخوام براتون تعریف کنم باورتون نمیشه ولی حیف که خصوصیند
خلاصه اینکه نمیخوام دروغ بگم پس خیلی واضح بهتون دارم میگم که به وب سر نمی زنید! بعضی هاتون همیشه سر میزنید ها. و همییییششهه حواستون به وب حیوانات اندر تخیلات هست. ولی بعضیهاتون با کاراتون منرو عصبی می کنید. یا قوانین رو رعایت نمی کنید و یا اینکه خیلیییییی کم به وب سر میزنید! من همیشههه به وب کسایی که واسم نظر میزارن سر میزنم و کلی نظر هم میدم ولی وقتی که شماها سر نزنید به این وب خب منم سر نمی زنم. خب دیه این موضوع بماند و بریم سر قوانین وب. من از شماها چی خواستم؟ بهتون اجازه ی آزاد دادم که تو وب هررررکاری که میخواهید انجام بدین اما سرپیچی از قانونا. این رو نمی تونم ببخشم. یکی مثلا میاد کپی میکنه از وب بدون اینکه خبر بده و بدون ذکر منبع حتی تو وب خودش! و خب من کپ می کنم از دیدن چنین افرادی! آدمایی هم میان و حرفای ی و. میفرستن خصوصی واسم. آقا من جوابم به این آدما اینه: هی شومایی که ازونجور حرفا میفرستی واسم فکر نکن من در این موارد نادانم:| من همهههه ی اینارو میدونم منتهی تو این وب بیان نمی کنم چون تو اینجا درمورد حیوانات و داستان باید حرف زده بشه. نه حرفای ی:| والا:| انگاری معلم خصوصی منن میان به من اونجور حرفارو یاد میدن من خودم دانای آنجور مسائلم نیازی به گفتن شماها نیست آخه:| منتهی به اونجور حرفا علاقه ای ندارم پس دیگه حرفای ی نشنوم که وبتونو معرفی میکنم آبروتونو میبرم:| ( بله من اینم پس منو عصبی نکنید)
خب ببخشید تو بخش قبل کمی تند حرف زدم خو چی کنم سر قوانین حساسم
خلاصه اینکه داستان سلام یسنای 14 هم رسید و برای اینکه از این حال و هوا در بیاید برید ادامه تا بخونید قسمت جدید داستان رو ---------------->
درباره این سایت